همگان در جریان جنجالی که فتوای ضد انسانی و ددمنشانه به اصطلاح مراجع تقلید علیه یک خواننده ایرانی براه انداخت قرار دارند. آنچه نگارنده را به تعجب وا می دارد فتوای ارتداد از جانب آخوندهای دایناسور حاکم بر ایران نیست. ترانه ای که توسط هنرمند هموطنمان شاهین نجفی به اجرا در آمد نیازی به توجیهات آقای بهرام مشیری نداشت. تلاشی برای فرار از مسئولیت است زیرا آنکسی که اعتقاد به اسلام دارد اگر اعتقادتش ماهیت ارتجاعی و بنیاد گرائی نداشته باشد پشیزی هم به اینگونه ضدیت های کور و فاقد منطق ارزش قائل نمی شود. او بیش از هرکس دیگری علیه اینگونه فتواها بر می شورد. مسلمانی که تا بن استخوان اعتقاد به برابری و عدالت اجتماعی و آزادی بیان دارد و برای تحقق این ارزشهای جهان شمول در شرایط کنونی تنها وظیفه خود را جنگیدن تمام عیار با رژیم آخوندی و ترهات فکری تار عنکبوت بسته آنها می داند تا هم ملتی را از شر این کفتار صفتان آزاد ساخته و هم دین خود را از انحصار دین فروشان برهاند و ارزشهای آن را احیا سازد.
فتوای ارتداد و کشتن شاهین نجفی محصول یک جهالت و بخشی از پتانسیل ویرانگری است در درون اسلام بنیادگرا و ضد دمکراتیک و سکان داران انحصاری آن یعنی آخوندها نهفته است. پس بجای مبارزه با معلول باید با علت و سرمنشا این انحرافات و جهالت ها باید مبارزه کرد. حکم ارتداد علیه شاهین نجفی تنها بخش کوچکی از جنایاتی است که هر روزه از بام تا شام از این رژیم سر می زند. محکوم کردن حکم ارتداد و کشتن یک انسان بخشی از وظیفه هر انسان و بطور اخص هر عنصر موحد یکتاپرستی است اما این کافی نیست. باید سرچشمه و منشا این جنایات را خشکاند.
بنده آقای شاهین نجفی را نمی شناسم هر چند شنیده ام که گویا ایشان قبلا بسیجی بوده اند. به اینهم کاری ندارم چرا که انسانها تغییر پذیرند. اما سخن من با چنین هموطنانی این است که آیا راه و مسیر بهتری برای رسیدن به مقصود که همانا سرنگونی تمام عیار رژیم حاضر می باشد وجود ندارد؟ آیا شیوه مناسبتری برای بیان مخالفت خود با آنچه که به نام اسلام در کشورمان جریان دارد نمی شناسیم؟. منظورم این است که همانگونه که مسیحیت با جنایات کلیسا و سکانداران رسمی مسیحیت محو و نابود نشد اسلام هم بعنوان یک آئین که باورمندانی برای خود دارد با جنایات رژیم حاضر محو و نابود نخواهد شد. بخصوص آنکه این واقعیت را از نظر دور نداریم که بزرگترین جریانی که علیه این رژیم به مبارزه ای تمام عیار و جانانه پرداخته و بهای آن را به تمام و کمال پرداخت نموده است با اتکا و باور بر همین دین و آئین علیه خمینی و سلف او و عمله و اکره استبداد مذهبی قیام نموده است.
هموطن عزیز سی سال است رژیم ضد بشری و ضد اسلامی خون این مردم را در شیشه کرده است. شکنجه و اعدام و تحقیر و فقر و بیکاری و اعتیاد تمامی اقشار جامعه را فرا گرفته است. هر صدای اعتراضی در گلو خفه شده و سرکوب گردیده است. ابعاد این جنایات چنان وحشتناک است که جامعه برای تعدیل و تخفیف در ان به کسانی پناه برده که خود معمار و طراح سرکوب در این رژیم و از عوامل اجرائی آن بوده اند و بزرگترین رسالت خود را "بازگشت به عصر طلائی امام" جنایت پیشگان و حفاظت از "میرات گرانسنگ" او می دانند.
اگر بخواهیم از دیدگاه تاریخی به قضایا بنگریم همواره جریانات و یا افرادی بوده اند که بخاطر ضدیت با اسلام و پیامبر آن به طرح مسائل شبهه برانگیز پرداخته اند و گاها به آنها توهین کرده اند. تاریخ مملو از این برخوردهای انحرافی است اما در پس تمامی این ضدیتها و برخوردهای انحرافی نه تنها از ارزش اسلام و پیامبر آن و یا امامان شیعه و باورمندان به آن کاسته نشده بلکه در طول زمان شاهد رشد و شکوفائی آن هم بوده ایم بطور مشخص در دوران قرون وسطی که علیرغم انحطاط مسیحیت بخاطر سکانداری کشیشان و دستگاه تفتیش عقاید کلیسایی ما شاهد رشد و تنویر افکار عمومی در پناه اسلام بوده ایم. اندیشمندان ایرانی - اسلامی نقش بسزائی در آن مقطع از تاریخ بشریت در جهت تنویر و رشد افکار عمومی و علم و دانش بشری ایفا نموده و ارابه تکامل را به پیش رانده اند. واقعیتی انکارناپذیر که بسیاری از مورخان بی طرف هم به آن اعتراف داشته و بر آن صحه می